- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لشکر پیری فگند و قافله ذل ناگه بر ساعدین و گردن من غل
2 غلغل باشد به هر کجا سپه آید وین سپه از من ببرد یکسر غلغل
3 شاد مبادا جهان هگرز که او کرد شادی و عز مرا بدل به غم و ذل
4 نفسم چون نال بود و جسمم چون کوه کوه شد آن نال و نال که به تبدل
5 نیک نگه کن گر استوار نداری شخص چو نالم که بود چون که بربل
6 سی و دو درم که سست کرد زمانه سخت کجا گردد از هلیلهٔ کابل؟
7 قدم چون تیر بود چفته کمان کرد تیر مرا تیر و دی به رنج و تحامل
8 وز سر و رویم فلک به آب شب و روز پاک فرو شست بوی و گونهٔ سنبل
9 ای متغافل به کار خویش نگه کن چند گذاری جهان چنین به تغافل؟
10 جزو جهان است شخص مردم، روزی باز شود جزو بی گمان به سوی کل
11 گرت بپرسد ز کردههات خداوند روز قیامت چه گوئیش به سر پل؟
12 چونکه نیندیشی از سرائی کانجا با تو نیاید سرای و مال و تجمل؟
13 دفتر پر کن ز فعل نیک که یک چند بلبله کردی تهی به غلغل بلبل
14 اسپت با جل و برقع است ولیکن با تو نیاید نه اسپ و برقع و نه جل
15 مرکب نیکیت را به جل وفاها پیش خداوند کش به دست تفضل
16 پیش که بربایدت ز معدن الفنج صعب و ستمگر عقاب مرگ به چنگل
17 سام و فریدون کجا شدند، نگوئی بهمن و بهرام گور و حیدر و دلدل؟
18 نوذر و کاووس اگر نماند به اصطخر رستم ز اول نماند نیز به زاول
19 پاک فرو خوردشان نهنگ زمانه روی نهادهاست سوی ما به تعاتل
20 چونکه ملالت همی ز پند فزایدت هیچ نگردد ملول مغز تو از مل؟
21 پای ز گل بر کشی به طاعت به زانک روی بشوئی همی به آمله و گل
22 چند شقاقل خوری؟ که سستی پیری باز نگردد ز تو به زور شقاقل
23 پند ز حجت به گوش فکرت بشنو ورچه به تلخی چو حنظل است و مهانل
24 نیست قرنفل خسیس و خوار سوی ما گرچه ستوران نمیخورند قرنفل