- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اغیار را مدام می از جام زر دهی چون دور ما رسد همه خون جگر دهی
2 جانم ز شوق سوخت چه باشد اگر گهی بویی ز پیرهن به نسیم سحر دهی
3 ای باد اگر کنی سوی آن آستان گذر از من هزار بوسه بر آن خاک در دهی
4 ور در حریم حرمت او بار باشدت از حال خستگان فراقش خبر دهی
5 بیماری مرا نتواند کسی علاج خیز ای طبیب چند مرا درد سر دهی
6 ساقی شتاب کن که بود محنت فراق گردد فرامش ار دو سه جام دگر دهی
7 جامی به جان رسید ز غم کاش ای اجل از جام مرگ شربت او زودتر دهی