اغیار را مدام می از جام زر دهی از جامی غزل 1012

اغیار را مدام می از جام زر دهی

1 اغیار را مدام می از جام زر دهی چون دور ما رسد همه خون جگر دهی

2 جانم ز شوق سوخت چه باشد اگر گهی بویی ز پیرهن به نسیم سحر دهی

3 ای باد اگر کنی سوی آن آستان گذر از من هزار بوسه بر آن خاک در دهی

4 ور در حریم حرمت او بار باشدت از حال خستگان فراقش خبر دهی

5 بیماری مرا نتواند کسی علاج خیز ای طبیب چند مرا درد سر دهی

6 ساقی شتاب کن که بود محنت فراق گردد فرامش ار دو سه جام دگر دهی

7 جامی به جان رسید ز غم کاش ای اجل از جام مرگ شربت او زودتر دهی

عکس نوشته
کامنت
comment