باز این خمار در سرم از چشم مست کیست از جامی غزل 172

باز این خمار در سرم از چشم مست کیست

1 باز این خمار در سرم از چشم مست کیست وین ناوکی که خست دلم را ز شست کیست

2 دل شد ز دست و باز نمی آید این صبا آن مرغ آشیان وفا پای بست کیست

3 راحت شمر ز دوست دلا زخم تیغ را تو تیغ را مبین بنگر کان ز دست کیست

4 عمری سرم فتاد در آن کوی و کس نگفت کین سر چو خاک گشته درین راه پست کیست

5 در دل خیال دوست وطن ساخت بنگرید کین خانه خراب مقام نشست کیست

6 آتشکده است سینه چو گویم که دل در او از بخت تیره هندوی آتش پرست کیست

7 مست است جامی از غم عشق بتان ولی کس پی نمی برد ز حریفان که مست کیست

عکس نوشته
کامنت
comment