باز دامان که زداین آتش از آشفتهٔ شیرازی غزل 18

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

باز دامان که زداین آتش سودای مرا

1 باز دامان که زداین آتش سودای مرا که بود شور دگر این دل شیدای مرا

2 زلف بر آتش رخسار تو دامان میزد مشتعل کرد از آن آتش سودای مرا

3 یار خورشید و تو خفاش و منش حربایم زاهد انکار مکن دیده بینای مرا

4 باغبانا زگل و سرو کناری گیری گربه بینی بچمن نو گل رعنای مرا

5 نای بربندد و برگل نکشد نغمه هزار گر دهد گوش بسودای تو غوغای مرا

6 گفتمش از بت و زنار ندارم خبری گفت بر چهره ببین زلف چلیپای مرا

7 آتش عشق تو سرزد زگریبانم دوش سوخت چو شمع سحرگاه سراپای مرا

8 باز دیوانه و زنجیری زلفین تو شد تا چه افتاد دگر این دل دانای مرا

9 غیر از آن زلف که بر گردن دل سلسله بست کی کس آشفته برنجیر کشد پای مرا

عکس نوشته
کامنت
comment