- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز این چه فتنهایست که در ما فکندهای بازم در آتش غم و سودا فکندهای
2 آوازه فراق درافکندهای وز آن در شهر شور و فتنه و غوغا فکندهای
3 وصلی که رونقش به ثریا رسیده بود در خاکش از چه روی به عمدا فکندهای
4 تا سایه خود از سرما برگرفتهای در پای غم چو سایهام از پا فکندهای
5 تا راز خود چو حلقه درافکندمت به گوش در هر دهان حدیث خود و ما فکندهای
6 عاشقتری ز بنده که از عشق روی خویش بر آینه نظر به تماشا فکندهای
7 بر روی خویش شیفتهای تا بر آینه نور جمال آن رخ زیبا فکندهای
8 منگر به روی خود که به رشکم ز روی تو بر خویشتن نظر به چه یارا فکندهای
9 گفتی شبی به لطف که بوسی ببخشمت خود گفتهای و باز تقاضا فکندهای