بازم کمند شوق به سوی تو می‌کشد از جامی غزل 355

بازم کمند شوق به سوی تو می‌کشد

1 بازم کمند شوق به سوی تو می‌کشد خاطر به خدمت سگ کوی تو می‌کشد

2 دل کو دو اسپه از غم خوبان همی‌گریخت عشقش عنان گرفته به سوی تو می‌کشد

3 بوی تو یافت از گل نورسته باغبان چندین جفای خار به بوی تو می‌کشد

4 تهمت چه بر زمانه نهد دل به جور و کین کاین‌ها همه ز تندی خوی تو می‌کشد

5 از جعد حلقه‌حلقهٔ سنبل مرا چه سود چون خاطرم به حلقه موی تو می‌کشد

6 بس پیر خلقه پوش که در دور لعل تو از سر نهاده زهد سبوی تو می‌کشد

7 آشفته بلبلی‌ست جدا از بهار و باغ جامی که ناله بی‌گل روی تو می‌کشد

عکس نوشته
کامنت
comment