باز ازین راه صدای جرسی می‌آید از جامی غزل 209

باز ازین راه صدای جرسی می‌آید

1 باز ازین راه صدای جرسی می‌آید گویی از منزل معشوق کسی می‌آید

2 دم صبح از نفس باد صبا مُشکین شد همدمی می‌رسد و هم‌نفسی می‌آید

3 چشم بد دور ز شاخ شجر وادی طور شعلهٔ نور به سروقت خسی می‌آید

4 طوطی از رشک چرا جان ندهد کز لب دوست شکر کام نصیب مگسی می‌آید

5 پایه عشق بلند است همین بس که ازو در دل امیدی و در سر هوسی می‌آید

6 یار گفت از سر اخلاص بر این در به زمین سرزنان جامی درمانده بسی می‌آید

7 گفتمش هست به فریاد ز دست دل خویش پا ز سر کرده به فریادرسی می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment