جامی

جامی

جامی
جامی

بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان از جامی غزل 779

غزل 779 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان

1 بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان بر دل از وی غم و باریست که گفتن نتوان

2 دل وحشی که نشد رام کسی وه که کنون صید فتراک سواریست که گفتن نتوان

3 گر به خونابه برون نقش و نگار است چه باک که درون نقش و نگاری ست که گفتن نتوان

4 صید چشمت به دلیری نرهد کان آهو آن چنان شیر شکاری ست که گفتن نتوان

5 گر شدم مست جمالت چه عجب کین گل نو از کهن باغ بهاری ست که گفتن نتوان

6 سخنت معجز از آنست که این حرف شگرف از لب نکته گذاری ست که گفتن نتوان

7 چند پرسید ز جامی که بگو یار تو کیست گلرخی لاله عذاری ست که گفتن نتوان

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان

شاعر شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان چه کسی است ؟

شاعر شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان جامی می باشد.

شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان چیست ؟

قالب شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان غزل است

مضمون اصلی شعر بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.