باز در جیب و کنارم همه از جویای تبریزی غزل 259

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

باز در جیب و کنارم همه خون ریخته است

1 باز در جیب و کنارم همه خون ریخته است اشک، دل را مگر از دیده برون ریخته است

2 بلدی در ره رفتن زخودم حاجت نیست همه جا لخت دل افتاده و خون ریخته است

3 چرخ هم بی سرو پا گرد ره سودا شد تا فلک بر سر هم بسکه جنون ریخته است

4 مارهای سیه زلف به خود می پیچد تا خط پشت لبت رنگ فسون ریخته است

5 خالی از خویش شدم در دم نظارهٔ او شمع سانم نگه از دیده برون ریخته است

عکس نوشته
کامنت
comment