-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز در بزم غمت نعره نوشانوش است عقل حیران و خرد واله و جان مدهوش است
2 نرسد خسته دلان را ز تو جز نیش ستم گر چه جام لب لعل تو لبالب نوش است
3 اشک گرمم ز تف خون دل آید در چشم بس که در آتش شوق تو دلم در جوش است
4 کسوت خواجگی و خلعت شاهی چه کند هر که را غاشیه بندگیت بر دوش است
5 بر سر بستر اندوه دهم جان آخر چون مرا شاهد مقصود نه در آغوش است
6 می گذشتی و به خود زمزمه ای می کردی عمرها شد که مرا لذت آن در گوش است
7 قصه عشق تو جامی ز کسان چون پوشد چهره گویاست اگر چند زبان خاموش است