باز حرف از ناز خوبان می زنم از سعیدا غزل 489

باز حرف از ناز خوبان می زنم

1 باز حرف از ناز خوبان می زنم طعنه ها بر کفر و ایمان می زنم

2 همچو زلف از مصحف روی بتان همچو زلف از مصحف روی بتان

3 می کنم جان را بر آن لب پیشکش سنگ بر لعل بدخشان می زنم

4 نیستم آنگاره لیک انگاره را تا شوم هموار، سوهان می زنم

5 گر در و دیوار از دستم شکست بعد از این سر در بیابان می زنم

6 شیشه ام چون ابر گر پر می شود خیمه در صحن گلستان می زنم

7 کشور جانان سعیدا رو نمود پشت پا بر عالم جان می زنم

عکس نوشته
کامنت
comment