-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست
2 دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست
3 در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل کاین منم بارِ دگر بنشسته هم زانویِ دوست
4 دوش در زنجیرِ زلفش داشتم تا صبح دست باز می جستم دل از یک یک شکنجِ موی دوست
5 چشم برکردم دلِ گم بوده را دیدم به حبس معتکف بنشسته بر طاقِ خمِ ابرویِ دوست
6 گفتمش ای دل بیا گفتا نمی بینی خموش در کمان پیوسته تیرِ غمزۀ جادویِ دوست
7 طاقتِ خونِ جگر خوردن ندارم در فراق من دگر جایی نخواهم رفت از پهلوی دوست
8 دشمنم گوید نزاری گوشۀ عزلت گزین تا توانم هست خواهم کرد جست و جوی دوست