1 باز از تغافلی صف پیمان شکسته ای طرف کلاه ناز بسامان شکسته ای
2 صد دشنهٔ به زهر بلا آب داده را در سینه ام ز شوخی مژگان شکسته ای
3 از آشناییم لب افسوس می گزی با ما نمک نخورده نمکدان شکسته ای
1 کی به گوش او کند جا ناله های زار ما سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما
2 غنچه سان از شکوه گر لبریز خون دل شویم گل کند رنگ خموشی از لب اظهار ما
1 قانع شده ست دل به تمنای او مرا در سر بس است شورش سودای او مرا
2 در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
1 به نیروی محبت در کنار آرم میانش را به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را
2 بساطی چیده رنگین چشم بد دور از نگاه او بود هردم زخون تازه ای گرمی دکانش را