1 باز از تغافلی صف پیمان شکسته ای طرف کلاه ناز بسامان شکسته ای
2 صد دشنهٔ به زهر بلا آب داده را در سینه ام ز شوخی مژگان شکسته ای
3 از آشناییم لب افسوس می گزی با ما نمک نخورده نمکدان شکسته ای
1 سوز دل در غم عشق تو گواه است مرا سینه فانوس صفت منبع آه ست مرا
2 شب هجر تو نظرباز خیالت باشم دل چون آینه لبریز نگاه ست مرا
1 میانش نیست از جوش نزاکت در نظر پیدا بود چون معنی از مصرع زقد او کمر پیدا
2 ندارم آگهی از حال دل لیک اینقدر دانم که گاهی می شود در دود آهم چون شرر پیدا
1 زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را
2 چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را