- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز عید آمد و لبها ز طرب خندان شد شادی عید پدیدار تو صد چندان شد
2 ماه در عید نپوشدرخ و باشد پیدا پرده برگیر که دیگر نتوان پنهان شد
3 ابرویت داد به مردم ز مه عید نشان همه را چشم به نظاره او حیران شد
4 هر که دیدت چو مه عید شب از گوشه بام مست چون چشم تو در خانه خود غلطان شد
5 پسته هر عید گران بودی و بادام بقدر از لب و چشم تو این عید همه ارزان شد
6 عادت این است که در عید نخستین بکشذ غمزه را از چه به نا کشتن ما فرمان شد
7 صبر تا عید دگر چون نتوانست کمال کرد عید دگر و بر در او قربان شد