1 افضل دیدی که هر چه دیدی هیچ است سر تا سر آفاق دویدی هیچ است
2 هر چیز که گفتی و شنیدی هیچ است و آن نیز که در کنج خزیدی هیچ است
1 از هستی خود چو بی خبر خواهم بود این جا بُدنم هیچ نمی دارد سود
2 زین مزبله زود رخت بر باید بست وز ننگ وجود تا عدم رفتن زود
1 ای ذات تو در دو کون مقصود وجود نام تو محمد و مقامت محمود
2 دل بر لب دریای شفاعت بستم زان روی روان می کنم از دیده دو رود
1 گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو
2 مانند هما مجرد آ تا بینی ارباب سعادت همه در سایهٔ تو