-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پس از کشتن، نه بر سر قاتلم از کین نمیماند چو میرد کس، طبیبش بر سر بالین نمیماند!
2 ز خسرو تلخ شد فرهاد را چون کام، دانستم که شیرین کام خسرو نیز از شیرین نمیماند
3 به روی من که بودم باغبان، در بستی و غافل که در باغت گل از بسیاری گلچین نمیماند
4 خطر دارد دل و دین هر دو در عشق تو؛ میدانم مرا گر دل نماند امروز، فردا دین نمیماند
5 دو روزی گر ز من رنجد سگ کویت، نیم غمگین که هرگز دوستان را در دل از هم کین نمیماند
6 شب هجرت ندارم دوستی بر سر چو بیماری که روز مرگ، هیچش دوست بر بالین نمیماند