پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار از جامی غزل 745

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

1 پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

2 به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

3 نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه فتد بر روی روز این سایه شبهای تار من

4 فرود آید شبی این کلبه غم بر سرم زینسان که طوفان می کند در گریه چشم اشکبار من

5 به خاک من چو باد ار بگذری ای جان پس از عمری برت صد داستان غم فرو ریزد غبار من

6 خدا را شهسوارا بیش ازین جولان مده توسن که شد یکبارگی از کف عنان اختیار من

7 ز عشقت مرد مسکین جامی و نامد تو را در دل که بود افتاده روزی بیدلی بر رهگذار من

عکس نوشته
کامنت
comment