1 پس از مدتی در میان آمدم به سررشتهی امتحان آمدم
2 شد این خوی وحشت به الفت بدل به تعلیم یاری فرشته محل
3 چو داد از عذاب الیمم خلاص دلیلِ رهم شد به مردان خاص
4 نهادم قدم در مقام صفا وزان علتم حاصل آمد شفا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا
2 یک دم به خوش دلی نزدم تا مکابره زهد و ورع شدند حجاب خرد مرا
1 ای جانِ به لب رسیده بشتاب خود را و مرا به نقد دریاب
2 دل رفت و تو نیز بر سر پای اندیشه نمی کنی در این باب
1 بگویید ای مسلمانان که درمان چیست کارم را که چشم بد رسید آخر نظام روزگارم را
2 نکردم شکر ایّامی که با آرام دل بودم درین غم اوفتادم رغم جانِ غم گسارم را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **