پس از عمری، که خود را بر از هلالی جغتایی غزل 243

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

پس از عمری، که خود را بر سر کوی تو اندازم

1 پس از عمری، که خود را بر سر کوی تو اندازم ز بیم غیر، نتوانم نظر سوی تو اندازم

2 پس از چندی که ناگه دولت وصل اتفاق افتد چه باشد گر توانم دیده بر روی تو اندازم؟

3 نبینم ماه نو را در خم طاق فلک هرگز اگر روزی نظر بر طاق ابروی تو اندازم

4 تو می آیی و من از شوق می خواهم که: هر ساعت سر خود را بپای سرو دلجوی تو اندازم

5 رقیب سنگدل زین سان که جا کرده بپهلویت من بیدل چسان خود را بپهلوی تو اندازم؟

6 دلی کز دست من شد، آه! اگر روزی بدست آید کبابی سازم و پیش سگ کوی تو اندازم

7 هلالی را دل دیوانه در قید جنون اولی اجازت ده که: بازش در خم موی تو اندازم

عکس نوشته
کامنت
comment