1 خود را هر کس ز راستیها آراست پیش ابنای دهر خار دلهاست
2 هر سفله که پشت و روی او نیست یکی در باغ زمانه میرزای رعناست
1 غیر رسوایی چه حاصل از بیان ما به ما سوز دل روشن چو شمع ست از زبان ما به ما
2 شمع آسا آتش افتد از زبان ما به ما می توان پی برد از طور بیان ما به ما
1 بی سر و قدت خاک نشینند چمنها شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها
2 کارم به حریف دو زبان کاش فتادی چون غنچه سراپای زبانند دهنها
1 فلک به هرزه کمر بسته است جنگ مرا که نیست شیشه شکستن شعار سنگ مرا
2 چنین که مانده به جا در طلسم بی تابی شکسته شوخی پرواز بال رنگ مرا