1 به علم کوش هلالی که عاقبت چو هلال بلند مرتبه گردی، فلک مقام شوی
2 نهفته از نظر خلق باش ماه به ماه گرت هواست که منظور خاص و عام شوی
3 خمیده قامت و زار و نزار شو، یعنی چو ماه نو، کم خود گیر، تا تمام شوی
1 ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟ دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را
2 بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟
1 این تازه گل، که می رسد، از بوستان کیست؟ نخل کدام گلشن و سرو روان کیست؟
2 باز این نهال تازه، که سر می کشد بناز سرو کشیده قامت نازک میان کیست؟
1 گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا بنده سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟
2 بسکه کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا