- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
ابوالقاسم نجم الدین محمدش نام بود و در سن شباب کسب علوم در پیش مولانا عبدالرحمن جامی نمود. بنابر علو همت و سُموٌ فطرت به علوم رسمیه قناعت نکرده، روی به علم باطن آورد. به خدمت جمعی رسید و ارادت نگزید. به هندوستان رفت. به خدمت سید محمد هاشم شاه کرمانی الاصل دهلوی الموطن مشهور به شاه جهانگیر رسید و ارادت آن سید والامقام را گزید. از اماجد طریقهٔ سلسلهٔ نعمت اللهیّه محسوب و عارج معارج عالیه شد. وفاتش در سنهٔ ۹۸۸ در اگره هندوستان بود. این چند بیت از او نوشته شد: ,
2 آن را که همیشه لطف حق همراه است شاهش چو گدای است و گداچون شاه است
3 از صورت خلق معنی حق بیند آری آدم به صورت اللّه است
4 خواه زاهد، خواه رِند باده نوش با همه کس بر سر انصاف باش
5 ای که پا مینهی به راه طلب گر ز بد بگذری نکو گردی
6 مرکبِ سعی خویش را میران تا به جایی که جمله او گردی
7 چشمه که میزاید از این خاک دان اشک مقیمان دل خاک دان
8 نرگس شهلا نبود هر بهار این که برآید به لبِ جویبار
9 چشم بتان است که گردونِ دون بر سر چوب آورد از گل برون