- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
2 کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
3 حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
4 نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
5 نام جنون را به خود داد بهائی قرار نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود