- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوانی خار کن بر خار میخفت کسی گل بر سرش کرد، آن جوان گفت
2 مرا تا خار دامن گیر گشتست گل اندر خاطرم کمتر گذشتست
3 ز خاری هر که او پیوند بیند همان بهتر که: گل دیگر نچیند
4 به تنهایی مرا خاری تمامست وصال گل به انبازی حرامست
5 درین بستان گل رنگین چه جویی؟ که دارد حسن او داغ دو رویی
6 اگر خاری کند وقت ترا خوش بر افشان دامن گل را به آتش
7 ز گل رویان تر دامن چه جویی؟ که بر هرکس بخندد از دو رویی
8 بتان بیوفا خود را پرستند دلیران این چنین بتها شکستند