1 یک جهان تسلیم در یک پیرهن یک فلک توحید در یک طیلسان
2 خلق او مستغنی از اوصاف خلق خنجر خورشیدکی خواهد فسان
3 پردهپوشم بهروی از اوصاف خویش تا نهان ماند ز چشم ناکسان
4 ورنه خاموشی بسی اولیترست زانکه کار قلب ناید از لسان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 فلک خورشید و جنت حور و بستان یاسمن دارد عیان این هرسه را در یکگریبان ماه من دارد
2 یکی شاهست در لشکر چو در صف بتان آید یکی ماهست در انجم چو جا در انجمن دارد
1 در شب عید آن سمن عذار سمنبر با دو غلام سیه درآمدم از در
2 هر دو غلامش به نام عنبر و ریحان یعنی زلف سیاه و خط معنبر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به