1 دنیا که در آن خوبی و خرسندی نیست جائی که به مهر او دلی بندی نیست
2 چیزی که در آن بینی و بپسندی نیست ور هست به جز خان دماوندی نیست
1 رشتی علی این رفتن رشت تو ز چیست؟ این وجد و نشاط و سیر و گشت تو ز چیست؟
2 عاشق باید که نرم و هموار بود این پست و بلند و کوه و دشت تو زچیست؟
1 جلایر: بر دعا ختم سخن کن ثنای شاه در هر انجمن کن
2 اگر حد ثنای او نداری بقایش خواه از قیوم باری
1 جلایر بر دعا کن ختم، عرضت دعای اوست چون برجمله فرضت
2 که ورد خود کنی نعت و ثنایش بخواهی از خدا ملک و بقایش
1 جلایر: بر دعا کن ختم این عرض دعای ذات پاکش مرترا فرض
2 ولیکن رفته در فکر و خیالی که آیا چیست این غوغای حالی؟
1 از خواجه مگر محاسنت را چه فتاد کز صدمه دندانت نگردد آزاد؟
2 بر ریش تو یک گوزه گره خواهم زد زان سان که به دندان، نه توانیش گشاد