1 دنیا که در آن خوبی و خرسندی نیست جائی که به مهر او دلی بندی نیست
2 چیزی که در آن بینی و بپسندی نیست ور هست به جز خان دماوندی نیست
1 ای بزرگی که در دو عالم نیست جز تو مخدوم و جز تو محبوبم
2 خوب اگر بگذرد به من یابد از تو باشد همه بدو خوبم
1 جلایر رفت و برخود کرد واجب که گیرد پول و بدهدشان مواجب
2 عمر را، هم سفر با خویش کرده عجب ها زان سبیل و ریش کرده
1 چل روز ترا جایگهی تیره دهم چوب گل و شور بای به، جیره دهم
2 گر ، به نشدی بالله اگر من باشم زنجیر کنم ترا نه زنجیره دهم