1 خطی زاری بسی ناخوشتر از ریش که الحق جز ستردن را نشاید
2 بخطّ نیکوان ماند خطت راست نه زان معنی که راحت می فزاید
3 از آن معنی که هر امسال تا پار بچشم خلق نا خوشتر نماید
1 سپیده دم بصبوحی شتاب باید کرد بگاه قدحی پر شراب باید کرد
2 نه درّ ه ایم که با افتاب برخیزیم صبوح پیشتر از آفتاب باید کرد
1 تا تنگ دلم جای تو خوش پسرست الحق ز خوشی دلم چو تنگ شکرست
2 جانا چو شکر ز تنگت ارنا گزرست دردست من آی کز دلم تنگ ترست
1 دلبرم هم ز بامداد برفت کرد ما را غمین و شاد برفت
2 آن همه عهدها که دوش بکرد با مدادش همه زیاد برفت