1 خطی زاری بسی ناخوشتر از ریش که الحق جز ستردن را نشاید
2 بخطّ نیکوان ماند خطت راست نه زان معنی که راحت می فزاید
3 از آن معنی که هر امسال تا پار بچشم خلق نا خوشتر نماید
1 خورشید غلام رای درخشندهٔ تست هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
2 جویای کمالند بجان اهل هنر و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست
1 باد نوروزی ره بستان گرفت دست عاشق دامن جانان گرفت
2 نو عروسان چمن را دست ابر پای تا سر در در و مرجان گرفت