1 یک تن به جهان خاطر وارسته ندارد عیسی نتوان گفت دل خسته ندارد
2 صد کوزه اگر چرخ فسون ساز بسازد چون کوزه ی دولاب، یکی دسته ندارد
3 زاهد به سر راهگذر توبه فروش است اما به دکان توبه ی نشکسته ندارد
4 تا شعله در آن غمکده با برق شریک است یک مرغ چمن، خانه ی دربسته ندارد
5 ای دوست به جان تو که دیوان سلیما چون قد تو یک مصرع برجسته ندارد