- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سروی از باغ ارم سایه بر این خاک انداخت که به تیغ مژه در هر جگری چاک انداخت
2 چند گاهی دلم از داغ بتان ایمن بود باز عشق آمد و این شعله به خاشاک انداخت
3 عقلم از بادیه عشق تو بیمی میداد همتم رخت در این راه خطرناک انداخت
4 همه از رشک خط و عارض رنگین تو بود چمن اوراق گل و سبزه که بر خاک انداخت
5 شاهی آن سهم سعادت که نشان میدادند ناوکی بود که آن غمزه بیباک انداخت