1 یک رنج تحمل کنی از صد برهی چون نیک شوی ز صحبت بد برهی
2 چون نفس تو با تو هیچکس را بد نیست فارغ شوی از بدی گر از خود برهی
1 رویت به هر انجمن دریغ است سرو تو به هر چمن دریغ است
2 جایی که سخن رود ز رویت وصف گل و نسترن دریغ است
1 منتظر باشند شبها عاشقان ناکرده خواب تا برآید بامداد از شرق کویت آفتاب
2 آفتابی میکند از مشرق رویت طلوع کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب
1 در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
2 بر سر آب حیات خیمه زده جان ما این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست