-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی ز جمالت آشکارا همه فر کبریایی
2 نسپردمی دل آسان به تو روز آشنایی خبریم بودی آن روز اگر از شب جدایی
3 نبود به بزمت ای شه ره این گدا همین بس که به کوچهٔ تو گاهی بودم ره گدایی
4 همه جا به بیوفایی مثلند خوب رویان تو میان خوبرویان مثلی به بیوفایی
5 تو درون پرده خلقی به تو مبتلا ندانم به چه حیله میبری دل تو که رخ نمینمایی
6 شد از آشناییش جان ز تن و کنون که بینم دل آشنا ندارد خبری ز آشنایی
7 گرهی اگر چه هرگز نگشودهام طمع بین که ز زلف یار دارم هوس گرهگشایی
8 همه آرزوی هاتف تویی از دو عالم و بس همه کام او برآید اگر از درش درآیی