زهی از جام عشقت بی‌خودان از امیرعلیشیر نوایی غزل 18

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

زهی از جام عشقت بی‌خودان را دوستگانی‌ها

1 زهی از جام عشقت بی‌خودان را دوستگانی‌ها وزان رطل گران افسردگان را سرگرانی‌ها

2 نشانت یافت هر کو بی‌نشان شد هست ازان آتش به هرسو داغ‌هایت بی‌نشانان را نشانی‌ها

3 به صحرای غمت آواره و بی‌خان‌ومان گشتم خوش آن آوارگی‌ها خرم این بی‌خانمانی‌ها

4 اگر در حلقه بزم سگانت ره دهد بختم ز سرمستی کنم با شیر گیران سرگرانی‌ها

5 هر آن کو تا تواند ناتوانی در غمت ورزد توانایان زبون او شوند از ناتوانی‌ها

6 به درس عشق آن شد که نکته‌دان کو لوح شست از غیر درین ره ساده‌لوحی‌ها به است از خرده‌دانی‌ها

7 مرا شد زندگانی سربه‌سر بر باد از هجرت خوشا آن‌ها که دارند از وصالت زندگانی‌ها

8 اگر تو حافظ فانی شوی از سهو در حمدت در اقلیم سخن‌دانی کنم صاحبقرانی‌ها

9 زبانم گر کنی گویا به دستان‌های حمد خود چه خسرو بلکه با جامی کنم هم‌داستانی‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment