- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی از خار خارت شعله در جان، گلستانها را ز لعلت، مهر خاموشی به لب، سوسن زبانها را
2 بهار عارضت هر گوشه، صد بیخانمان دارد زدند آتش ز شوقت، عندلیبان آشیانها را
3 نه در کنعان نه در بازار مصرت میتوان دیدن بیابان گرد حیرت کرده شوقت، کاروانها را
4 ندارد مطربی حاجت، سماع ما سبکباران به شور آرد نسیم آشنایی، نیستانها را
5 اگر داری دل سختی، محبت نرم میسازد نهنگ عشق دردم میگدازد استخوانها را
6 به کویت جذبهٔ شوق مرا، رهبر نمیباید برافکن پرده از عارض، یقین گردان گمانها را
7 نهنگ عشق، دردم میگدازد استخوانها را شتابم در فلاخن مینهد، سنگ نشانها را