-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت
2 بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در گلشن قیامت افتد از قامت ز رعنایی رفتارت
3 به دام زلف هر سو دانه خالت عجب نبود اگر مرغان باغ قدس را سازی گرفتارت
4 بدان سان حسن و استغنای خوبی گر نگه داری حق یاری امیدم آنکه باشد حق نگهدارت
5 مرا شد عشق و قسمت شد ترا زهد و ریا ای شیخ به کار من مرا بگذار و رو تو هم پی کارت!
6 برون از دورت ای گردون محقر کلبه ای خواهم که می بارد غبار درد و غم از طاق زر کارت
7 درم بگشای پیر دیر که اینک آمدم سرخوش به عذر توبه و تقوی بگردن بسته زنارت
8 گدای عشق را اندک تفقد گر کنی امروز بود ای پادشاه حسن فردا اجر بسیارت
9 تو ای فانی که در سر هرچه بودت رهن میکردی عجب نبود که سر مانی کنون چون نیست دستارت