- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی ز تیغ غمزه ات نو دمبدم آیین خونریزی
2 وزید از کوی تو بادی مشام جان معطر شد ز زلفت می فشانی گرد یا خود مشک می بیزی
3 بود پیوند جان آمیزش یاران تو این نکته چرا هرگز نیاموزی و با یاران نیامیزی
4 شکار لاغرم زارم بکش پیش سگان افکن نبینم قدر آن خود را که از فتراکم آویزی
5 بود مجموعه هر فتنه شکل قد دلجویت هزاران فتنه برخیزد چو تو از جای برخیزی
6 گریزانم ز هر نزدیک و دور ای جان برای تو چه حال است این که چو بینی مرا از دور بگریزی
7 ز حج برگشته جامی در خراسان داشت روی اما رهش زد در میانه عشوه خوبان تبریزی