زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی از جامی غزل 938

زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی

1 زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی ز تیغ غمزه ات نو دمبدم آیین خونریزی

2 وزید از کوی تو بادی مشام جان معطر شد ز زلفت می فشانی گرد یا خود مشک می بیزی

3 بود پیوند جان آمیزش یاران تو این نکته چرا هرگز نیاموزی و با یاران نیامیزی

4 شکار لاغرم زارم بکش پیش سگان افکن نبینم قدر آن خود را که از فتراکم آویزی

5 بود مجموعه هر فتنه شکل قد دلجویت هزاران فتنه برخیزد چو تو از جای برخیزی

6 گریزانم ز هر نزدیک و دور ای جان برای تو چه حال است این که چو بینی مرا از دور بگریزی

7 ز حج برگشته جامی در خراسان داشت روی اما رهش زد در میانه عشوه خوبان تبریزی

عکس نوشته
کامنت
comment