یک پشته مشک تاتار بر از آشفتهٔ شیرازی غزل 1034

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

یک پشته مشک تاتار بر دوش خویش بسته

1 یک پشته مشک تاتار بر دوش خویش بسته در چین هر شکنجش چین و ختن شکسته

2 دزدیده بین برویش کز سحر چشم جادو راه نظر بمردم از تیر غمزه بسته

3 نه دل بدست آید نه دلبرم چه سازم کز دام رفته آهو ماهی زشست جسته

4 از هر کناره فوجی از تیر گشته بسمل وز هر کرانه جمعی درخاک و خون نشسته

5 داروی دردمندان در لعل تست پنهان رحمت چرا نیاری بر عاشقان خسته

6 تا آن دو زلف ستار بگشوده ای برخسار سبحه زدست رفته زنار شد گسسته

7 با توشه توکل در نار اگر خرامی همچون خلیل بینی گلهای دسته دسته

8 هر کس که بست خود را بر بندگی حیدر از منت جهانی آشفته وار رسته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر