1 عاقلا همنشین ساده مشو که ز گفتار ساده بر نخوری
2 مرو ای دزد در سرای تهی که از آن دستِ پُر برون نبری
1 هر کرا ایزد اختیار کند در دوگیتیش بختیارکند
2 وانکه را کردگار کرد عزیز نتواند زمانه خوارکند
1 ترک من آفت چینست و بلای ختن است فتنهٔ پیر و جوان حادثهٔ مرد و زن است
2 در بهر زلفش یک کابل وجدست و سماع در بهر چشمش یک بابل سحرست و فن است