1 بحریست بی کنار دل از عشق و هر زمان از وی روان زدیده گهر بر کنار ماست
2 با هم چه وعده ها که بدادیم از و کنون ما شرمسار دیده و دل شرمسار ماست
3 زاهد ز عیبجویی ما عیب او کنی کاین است آنچه خواسته ی کردگار ماست
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 هر کرا دل با خدای مطلق است ناخدا موج است و دریا زورق است
2 غرقه در دریا همی جوید کنار چون کند آن کو بخود مستغرق است
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را