-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آفت دین و خصم اسلام ای فتنه دهر و شور ایام
2 ای رهزن پارسا و زاهد ای صوفی شهر از تو بدنام
3 گفتی که بکوی من وطن کن شاید بسگان من شوی رام
4 تا پوست و استخوانیم بود کردند از او نهار یا شام
5 اکنون که زهستی اوفتادم رانند مرا زهر در و بام
6 من ماندم و دل که صید وحشی است با هیچکسی نمیشود رام
7 تو سر خوش و با رقیب در بزم گه بوسه دهی و گه کشی جام
8 یا مرغ اسیر خودرها کن یا زود بکش که گیرد آرام
9 از آتش ما خبر ندارد مشنو تو حدیث زاهد خام
10 آشفته زوصل روی خوبان خواهی که بری تمتع و کام
11 پرواز کن از دیار شیراز بر طوف در نجف کن اقدام
12 ورنه بنشین و از خم دل چون من قدحی زخون بیاشام