1 ای اقچه گرد روی کانی ای بی تو حرام زندگانی
2 ای راحت جان و قوت دل ای مایهٔ عیش و کامرانی
3 تا کی باشد عبید بی تو تن داده به عجز و ناتوانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بیش از این بد عهد و پیمانی مکن با سبکروحان گران جانی مکن
2 زلف کافر کیش را برهم مزن قصد بنیاد مسلمانی مکن
1 جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست
2 مدام آتش شوق تو در درون منست چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست
1 مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
2 خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به