1 خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
2 ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
1 جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست
2 در آرزوی خواب شب از بهر خیالت حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست
1 مهرت به دل و به جان دریغست عشق تو به این و آن دریغست
2 وصل تو بدان جهان توان یافت کان ملک بدین جهان دریغست
1 عشق تو دل را نکو پیرایهایست دیده را دیدار تو سرمایهایست
2 تیر مژگان ترا خون ریختن در طریق عشق کمتر پایهایست