- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ببرد آرام و صبر از من پری پیکر دلارایی چه باشد چاره کارم؟ نمی دانم، دل آرایی
2 ز سودای سیه چشمان مکن عیب من، ای ناصح که در سر می پزد هرکس، بقدر خویش سودایی
3 حدیث طوبی، ای دانا! برو بگذار با فردا که در سر دارم این ساعت، هوای سرو بالایی
4 به چشم سر توان دیدن خدا را در رخ خوبان سر دیدار اگر داری طلب کن چشم بینایی
5 مرا چون تن ز جان، ای جان! مدار امروز دور از خود (که پیوند تو با جانم نه امروز است و فردایی)
6 (نگنجم در همه عالم من بی مسکن مسکین) چو خاکم بر سر کویت، سعادت گر دهد جایی
7 گرفت از روی چون ماه تو اشکم رنگ گلگونی چه رنگ است این، کز او گیرد چنین رنگ آب دریایی
8 سواد طوطی خطت زبان نطق می بندد عجب گر در جهان باشد بدین خوبی شکرخایی
9 طریق سالک عشقت چه داند ساکن خلوت قدم چون در ره مردان نهد هر سستپیمایی
10 ز نور طاعت ار خواهی منور دیده دل را بیا و قبله جان کن رخ خورشید سیمایی
11 نسیمی گشت سودایی ز زلف او و جز سودا ز فکر بیسر و پایی چه بندد: بیسر و پایی