1 واعظ که خبر ندارد از جان خراب از شغل ملامتم ندارد خور و خواب
2 او گرم نصیحت است و من میگویم از دیده، به آب سرد، میریزد آب
1 پیغام وداع آمد و با گوش به جنگ است هجران به تو نزدیک شد ای جان، چه درنگ است
2 ما قافلهسالار ره عشق بتانیم در بحر بلا کشتی ما کام نهنگ است
1 هرگزم عشق چنین در رگ جان چنگ نداشت نغمه تا بود بدین نازکی آهنگ نداشت
2 ناله از جای دگر خورد به گوشم ورنه مطرب این نغمه در آواز دف و چنگ نداشت
1 گشادی طره و مشک ختن سوخت نقاب از رخ فکندی و چمن سوخت
2 اسیران غمت را آتش عشق چو تار شمع در یک پیرهن سوخت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به