1 سرایندهای، پیش دانندهای فغان کرد از جور خونخواره دزد
2 که از نظم و نثرم، دو گنجینه بود ربود از سرایم ستمکاره دزد
3 بنالید مسکین: که بیچاره من بخندید دانا: که بیچاره دزد!
1 هوشم ربوده ماه قدحنوشی خورشیدروی زهره بناگوشی
2 زنجیر دل ز جعد سیه سازی گلبرگ تر به مشک سیه پوشی
1 ای باغبان طرفه که خواهی به دست عدل از باغ ملک دور کنی مار و مور را
2 آنان که دفع گربه و روباه میکنند رخصت کجا دهند سباع شرور را
1 در چمن چون شاخ گل نازکتنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است
2 چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است