1 ای شمع سرکشان که به سر پنجهٔ جفا سر رشته وفای مرا تاب دادهای
2 گر سارمت فکار به زخم سخن مرنج چون خنجر زبان مرا آب دادهای
1 این منم کز عصمت دل در دلت جا کردهام این منم کز عشق پاک این رتبه پیدا کردهام
2 این منم کز پاکبازی چشم هجران دیده را قابل نظاره آن روی زیبا کردهام
1 بترس از آن که درآرد سر از دهان من آتش به جانب تو کشد شعله از زبان من آتش
2 بترس از آن که ز آمیزشت به چرب زبانان شود زبانهکش از مغز استخوان من آتش
1 این زمین پربلا را نام دشت کربلاست ای دل بیدرد آه آسمان سوزت کجاست
2 این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست