1 ای شمع سرکشان که به سر پنجهٔ جفا سر رشته وفای مرا تاب دادهای
2 گر سارمت فکار به زخم سخن مرنج چون خنجر زبان مرا آب دادهای
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 حسن تو چند زینت هر انجمن بود روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
2 تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
1 وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب یاران مفید بود بسی یاری رقیب
2 در شاه راه عشق کشیدم ز پای دل صد خار غم به قوت غمخواری رقیب
1 من و دیدن رقیبان هوسناک تو را رو که تا دم زدهام سوختهام پاک تو را
2 من که از دست تو صد تیغ به دل خواهم زد به که بیرون فکنم از دل صد چاک تو را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به