1 یک ره که گرفت خصم بدخواهی ساز وافگند میان ما دو تن هجر دراز
2 خود با دلک خویش بپیوندم باز دانم که مرا زمن ندارد کس باز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
2 چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
1 گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان تحویل کرده اند بباغ خدایگان
2 وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به