- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بستهای پای من و گویی: برو جای دگر رفتمی جای دگر، گر بودمی پای دگر
2 ریختی خونم تماشا را و روز بازخواست این تماشا را بود از پی، تماشای دگر
3 سایه ی خود وامگیر ای سرو قد از من، مباد بر سر افتد سایه ام از سرو بالای دگر
4 وعده ی قتل بفردا داد و، من بس ناتوان ترسم آن روز افتد این فردا بفردای دگر
5 گر برد بخت از پی مشکم سوی صحرای چین آهوی مشکین رود ز آنجا بصحرای دگر
6 هیچ مرغی را نباشد ناله بی تأثیر، لیک بوستان جای دگر دارد، قفس جای دگر!
7 غیر یار آذر امیدی نیست از عالم مرا نیست جز معشوق عاشق را تمنای دگر