- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نزاری که نیازش به اهل راز بود چه گونه توبه کند ور کند مجاز بود
2 چو من کسی که بود می پرست و شاهدباز مرا قبول نباشد که توبه باز بود
3 مگر که دیده بدوزی ز روی خوب ار نه نظر نظاره کند تا دو دیده باز بود
4 به هر کجا بخرامد تذرو رفتاری همای خاطر من بر قفا چو باز بود
5 بر آبگینه دردم هنوز باقی هاست چو با صفا نبود توبه بی نماز بود
6 روا بود که چو من خمری خراباتی ز مجلس می و مطرب در احتراز بود
7 به کعبه قبله کند منزوی برای نماز ولیک قبله آزادگان نیاز بود
8 شبان تا به سحر محتسب چه می داند که دوستان را با دوستان چه راز بود
9 اگر به مرتبه سلطان شود نزاری عشق چو حاکم است همان بنده ایاز بود