شبی خفت آن گدایی از عطار نیشابوری اسرارنامه 7

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

شبی خفت آن گدایی در تنوری

1 شبی خفت آن گدایی در تنوری شهی را دید می‌شد در سموری

2 زمستان بود و سرما بود بسیار گدا با شاه گفت ای شاه هشیار

3 تو گرچه بی‌خبر بودی ز سرما فرا سرآمد این شب نیز بر ما

4 عزیزا در بن این دیر گردان صبوری و قناعت کن چو مردان

5 بمردی صبر کن بر جای بنشین بسر می در مدو وز پای بنشین

6 حکیمی در مثل رمزی نمودست که صبر اندر همه کاری ستودست

7 همه خذلان مردم از شتابست خرد را این سخن چون آفتابست

8 شتاب ازحرص دارد جان مردم نگه کن حرص آدم بین و گندم

9 اگر نه حرص در دل راه داری کجا از جنت الماوی فتادی

10 ز آدم حرص میراثست ما را درازا محنتا آشفته کارا

عکس نوشته
کامنت
comment