شبی چون مه نمودی روی نیکو از جامی غزل 798

شبی چون مه نمودی روی نیکو

1 شبی چون مه نمودی روی نیکو برآمد نعره از انجم که ما هو

2 رمد آهو ز مردم با تک تیز درین شیوه تو بگذشتی ز آهو

3 برت هست آیتی در لطف و رخ نیز گه از برخوانم این آیت که از رو

4 سرشکم خواهد از زانو گذشتن ز شوقت چند گریم سر به زانو

5 دو چشم تو عجایب جادوانند ندیدم همچو آن دو هیچ جادو

6 همه صاحبدلان را ذوق کعبه من بی دین و دل را ذوق آن کو

7 تنت در خرقه گر گم گشت جامی چه شد کم گیر ازین پشمینه یک مو

عکس نوشته
کامنت
comment